طلاق و ملاقات والدين با فرزندان

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی

هنگامي که در خانواده اي طلاق و جدايي رخ مي دهد،علاوه بر زن و شوهر،فرزندان از اين مسئله آسيب مي بينند.برخوردها و رفتارهاي نامتعادل، مقاومت در برابر محبت،آسيب پذيري بسيار، احساس خودمختاري در رفع مشکلات(در مورد نوجوانان)،بيش فعالي(در مورد کودکان دبستاني)، گستاخي و حاضر جوابي(در مورد جوانان)،و مشکلات درسي و مدرسه اي مانند عدم علاقه به درس،و تنبلي وغيره همگي از رفتارهاي نابهنجاري هستند که شايد کودکان طلاق به نوعي اين رفتارها را تجربه کنند.
چنين رفتارهايي،اغلب فرآيند طبيعي و معمول حادثه و رخدادي غم انگيز هستند،که در اين ميان والدين جدا شده يا در حال جدايي،مي توانند با به کارگيري ده نکته ي زير،تا حدود زيادي اين رفتارها را در فرزندشان تعديل کنند و تسکين بخشند.
نکته ي اوّل :انتظار داشته باشيد،که برخورد کودکان هم با مقوله ي طلاق مانند بزرگ ترها يعني والدين شان باشد،اگر ثمره و پيامد طلاق براي والدين تلخي و ناکامي،فقدان و عدم ارتباط مناسب،ناراحتي وعصبانيّت باشد،پس کودکان هم مانند والدين، احتمالاً با چنين رفتارها و نگرشي با مقوله ي طلاق برخورد مي کنند.
نکته ي دوّم:بگذاريد،بچّه ها متوجه اين نکته ي مهمّ شوند،که اين جدايي،تقصير آنها نبوده است.ما به عنوان بزرگ تر،مي دانيم که بسيار به ندرت اتفاق مي افتد که بچه ها مسبب طلاق باشند.با وجود اين،بعضي از کودکان با خود مي انديشند:«اگر من بچّه ي خوبي بودم،پدر و مادرم از هم جدا نمي شدند.»در چنين حالتي پدر يا مادر،مي تواند اين جمله را به فرزند خود بگويد:«عزيزم،همان طور که مي داني،بعضي از بچّه ها با هم دوست هستند، ولي بعد از مدّتي متوجّه مي شوند که ديگر نمي توانند به دوستي خود ادامه دهند،بنابراين تصميم مي گيرند که از هم جدا شوند.همين وضعيت در مورد من و پدرت هم اتفاق افتاده است.امّا اين را بدان که،هر دوي ما هنوز هم تو را دوست داريم.»
نکته ي سوّم:احساسات و عقايد خود را به درستي و با صداقت بيان کنيد.لازم است والدين بدون ذکر جزييات،به فرزندان خود بگويند که چه احساسي نسبت به همسر سابق خود دارند و چرا.اين عملکرد،هم چنين به طرف مقابل،خواه پدر باشد يا مادر،نقطه نظر و ديدگاهي را ارائه مي دهد.همان گونه که مهمّ است به کودکان اجازه ي دانستن نقطه نظرات و دل مشغولي هاي مان را مي دهيم،به همان اندازه نيز مهمّ است که،آنها بدانند که همسر سابق ما،همواره آنها را دوست دارد.(البتّه اگر اين موضوع حقيقت داشته باشد.)درضمن عمل ناشايستي است که، در حضور کودکان نسبت به همسر سابق خود از الفاظ زشت استفاده کنيم،و يا به او تهمت بزنيم.بايد گفت که اين عمل همواره نتيجه ي عکس به همراه دارد.
نکته ي چهارم:درک رفتار نادرست کودکان،بدون چشم پوشي از آن،بدون هيچ گونه عذر و بهانه اي براي انجام آن.بچّه ها را براي بيان احساسات شان تشويق کنيد.امّا در عين حال،پيامدها را،براي رفتار بد وناشايست در نظر داشته باشيد،و بگذاريد تا پيامد رفتار بد،درس لازم را به آنها بدهد.والدين هرگز نبايد بي احترامي و رفتار بد کودک را تحمّل کنند.
نکته ي پنجم:گروهي را مسئول حمايت از کودکان کنيد.بچّه ها نياز دارند،تا در بيرون از محدوده ي خانه و خانواده کساني را داشته باشند،تا با آنها حرف بزنند.اين افراد مي توانند مشاوران مدرسه،معلّمان،گروه همسالان و يا دوستان خانوادگي باشند.
نکته ي ششم:شايد مشاوره ي قبل از طلاق،براي والدين و کودکان مفيد باشد.زماني که سطح ارتباط ميان والدين،پايين و عدم اعتماد متقابل و سوءظن نيز بين آنها حاکم باشد،مشاوره همواره سودمند است،به ويژه اگر هم زن و شوهر،واقعاً علاقه مند باشند که مسائل في مابين شان حلّ و فصل و پيشرفتي در روابط شان حاصل شود.
نکته ي هفتم:بدون هيچ گونه دخالت و يا کنجکاوي در امور،همواره در دسترس فرزند خود باشيد.گاهي اوقات،پاسخ کودکان به والدين،دقيقاً همان پاسخي است که پدر و يا مادر خواهان شنيدن آن هستند.کودکان به راحتي مي توانند،به آن چه که والدين در جستجويش هستند،پي ببرند.اگر يکي از والدين در جستجوي مدرکي باشد،که نشان دهنده ي اشتباه و قصور طرف ديگر است،کودکان مي توانند خيلي راحت اين خواسته را برآورده سازند.نگرش والدين نسبت به کودکان بايد اين گونه باشد:«انديشه و فکرت را به من بگو.من مي توانم،به انديشه هاي تو جامه ي عمل بپوشانم.»البتّه بدون توجّه به اين که،ممکن است اين انديشه ها چه باشند.
نکته ي هشتم:در مورد مقوله ي ملاقات،با همسر سابق خود،به طور مستقيم بحث و گفتگو کنيد.هرگز عاقلانه نيست که از طريق کودکان به همسر خود پيغام بدهيد.اگر مي خواهيد که همسر سابق تان مسئله اي را بداند،مستقيماً با او ارتباط برقرار کنيد.
نکته ي نهم:کودک به «مامان» و «بابا»نياز دارد.معمولاً بهترين کار اين است که،کودک را تشويق کنيد،تا نامادري يا ناپدري اش را «مامان»يا«بابا»صدا بزند.نگران نباشيد،کودک فراموش نخواهد کرد که پدر و مادر واقعي اش چه کسي است.
نکته ي دهم:در زمينه ي نظم و انضباط،پدر يا مادر بايد کاملاً طرفدار و پشتيبان ناپدري و يا نامادري باشد.اين موضوع بايد به کودک تفهيم شود که همسر جديد يک شريک و همسر مادام العمر است.
حال در هنگام صحبت با کودک،در مورد طلاق و جدايي مي توانيم به نکاتي که اين مادر با دخترش ليزا،درباره ي آن صحبت مي کند،توجّه کنيم:
مادر:«بسيار خب،ليزا فکر مي کني طلاق من و پدرت روي تو تأثير مي گذارد،يا اين که هيچ تأثيري ندارد،و يا اين که مسئله ي ديگري هست؟»
ليزا:«فکر مي کنم،طلاق چيز خيلي بدي است.»
مادر:«اوه،واقعاً؟چرا اين طور فکر مي کني؟»
ليزا:«من نمي خواهم،تو از بابا جدا شوي.»
مادر:«اوه،چرا نمي خواهي؟تو مي داني و ديده اي که ما هميشه در حال جنگ و دعوا بوديم.»
ليزا:«آره،امّا من سعي مي کنم،دختر خوبي باشم تا شما دوباره با هم دعوا نکنيد.»
مادر:«تو فکر مي کني،دعواي ما سر اين است که تو دختر خوبي نيستي،و يا اين که سر مسائل ديگري هست؟»
ليزا:«نمي دانم.»
مادر:«خب،مي خواهم بداني که من و پدرت،خيلي با هم دعوا مي کنيم،امّا اين واقعيت را به تو مي گويم که اغلب اين دعواها اصلاًسر تو و به خاطر تو نيست.فکر مي کنم،ما حتي اگر بچّه هم نداشتيم،باز هم از هم جدا مي شديم.مي داني که اين جدايي،باعث جريحه دار شدن احساسات من هم مي شود،و چون اين مسئله باعث ناراحتي و آشفتگي من مي شود،پس نبايد تو را هم ناراحت و آشفته کند؟البتّه اين بستگي به خودت دارد،که بخواهي به چه ميزان از جدايي ما ناراحت و آشفته شوي.»
ليزا:«مامان،من نمي خواهم،تو ناراحت باشي.»
مادر:«خب،عزيزم،من ناراحتم،چون فکر مي کردم،براي يک عمر با پدرت زندگي مي کنم.امّا حالا مي بيني که اصلاً اين طور نيست.بنابراين تو نبايد تنها به خاطر اين که من ناراحتم،ناراحت باشي.من ناراحتم،چون کسي که قرار بود يک عمر با پدرت زندگي کند،من بودم، نه تو.درست است؟و هرگز اين تو نبودي که چنين ذهنيّت و تصوّري داشتي.پس حالا فهميدي که من بايد از اين مسئله ناراحت و آشفته باشم.»
ليزا:«پس حالا،مسئله ي مهمّ براي من اين است که،بايد تا هجده سالگي با پدر،و بدون تو،زندگي کنم.درست است؟»
مادر:«بله،مهمّ ترين مسئله همين است.ديگر نمي خواهم،فقط به خاطر اين که من ناراحتم،تو هم احساس ناراحتي بکني،تو مي تواني براي احساسات ات تصميم بگيري.بسيار خب،حالا بگو بايد بيشتر به چه مسئله اي فکر کني،طلاق يا کارهاي مدرسه ات؟»
ليزا:«کارهاي مدرسه ام.»
مادر:«اين خيلي عالي است.»
پيامي که والدين جدا شده بايد به فرزندان خود بدهند:«ما قصد نداريم با اين جدايي زندگي شما را خراب کنيم،ما مطمئن هستيم که شما از پس اين مشکل نيز برمي آييد.البتّه شايد کمي سخت باشد.امّا حالا به جاي آن که دو نفر شما را دوست داشته باشند،سه يا چهار نفر را داريد،که شما را دوست دارند.»
اگر والديني که از هم جدا مي شوند،افراد مثبتي باشند،کودکان آنها دغدغه ي کم تري خواهند داشت.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق